علت مخالفت برخى دانشمندان با دین
پرسش :
علت مخالفت برخى دانشمندان با دین و دیندارى چیست؟
پاسخ :
مخالفت دانشمندان با دین از آن زمانى شروع شد که کلیسا با قدرت فوق العاده خود و خرافات مضحک و خنده دارى که به دین مسیح(علیه السلام) بسته بود، بر سراسر اروپا حکومت مى کرد و از طرفى چون انتشار حقایق علمى با منافع شخصى دربار پاپ، در تضاد بود، کلیسا به شدّت با گسترش علم و دانش مخالفت کرده و دست و پاى دانشمندان علوم طبیعى را در زنجیر کرده بود و به آنها اجازه فعّالیّت علمى نمى داد(1)؛ زیرا امپراطوران و سیاستمداران زمان خود را زیر نفوذ و تسلّط خود درآورده بود.(2) آرى، کلیسا این گونه با مجهّزترین سلاح هاى روز با مخالفین خود مى جنگید.
جنایات بى رحمانه کلیسا به آخرین درجه خود رسیده بود که نهضت هاى علمى، ظهور کردند و روشنفکرانى که از عقاید خرافى زمان خود، خسته شده بودند، به دنبال آنها به راه افتادند. از طرف دیگر، آزادیخواهان از موقعیّت استفاده کرده و علیه حکومت ظالمانه زمان خود وارد میدان نبرد شدند.
این سه نیرو، با پشتکار عجیبى با دین به مبارزه پرداختند و در این راه، به وسایل و ابزار گوناگونى، متوسّل شدند و براى آنکه به آرزوهاى خود، جامه عمل بپوشانند و قدرت را به دست آورند، از هیچ گونه جسارتى نسبت به خداپرستان عالِم، خوددارى نکردند. کم کم این مبارزه شکل گرفت و پاپ و کلیسا، مجبور به عقب نشینى شدند و در نتیجه، تبلیغات ضدّ دینى ماتریالیست ها سراسر دنیاى غرب را فراگرفت و طولى نکشید که به عنوان یک ارمغان ارزنده علمى، از دروازه هاى اروپا وارد مشرق زمین شد و در تمام تاروپود زندگى آنها نفوذ کرد.
بزرگ ترین اشتباه دانشمندان علوم طبیعى این بود که مخالفت با آیین خرافى پاپ را گسترش داده و به منظور انتقام جویى و کینه توزى و جبران صدماتى که در زمان نفوذ کلیسا به آنها رسیده بود، به طور کلّى منکر خدا شدند! و شاید هم مخالفت بسیارى از آنها تنها براى گسترش و انتشار علوم و جلوگیرى از خرافات پاپ ها و اسقف ها بوده است؛ امّا وقتى این مبارزه به دست گروهى از ماتریالیست هاى متعصّب و جاه طلب افتاد، به مبارزه خود، آب و رنگ علمى داده و همه ادیان آسمانى و معتقدات و مقدّسات را مورد حمله شدید قرار دادند.(3)
بنابراین نباید مبارزه و مخالفت مادّیون با دین و خداشناسى را دلیل بر مشکل بودنِ اثبات مطلب گرفت، زیرا همانطور که گفتیم گروهى از آنها به منظور کسب قدرت و گروه دیگر به خاطر گسترش علوم طبیعى و جلوگیرى از انتشار خرافات کلیسا، دست به مخالفت زده بودند.
این نکته را هم اضافه کنیم که اکنون در میان دانشمندان علوم طبیعى، افراد زیادى وجود دارند که به صورت جدّى از خداپرستى، طرفدارى مى کنند(4) و این خود سند زنده اى است بر اینکه «مبارزه با دینِ کشیش، غیر از مبارزه با دینِ فطرى است».
پی نوشت:
(1). از سال 1233 میلادى تا قرن نوزدهم که محکمه اى به نام محکمه تفتیش عقاید «انگیزیسیون» به وسیله «گریگوار نهم» و با هدف کنترل عقاید ضدّ مذهبى تشکیل شد، فجایع و جنایات بسیارى از طرف پاپ ها و کشیش ها سرزد به گونه اى که قلم از عهده شرح آن برنمى آید. آیة الله العظمى مکارم شیرازى (مدظلّه العالى) در مقدّمه کتاب «وحى یا شعور مرموز» چنین نقل مى فرمایند: «تعداد کسانى را که در دوران تفتیش عقاید، زنده زنده سوزانیده و یا در سیاه چال خفه کردند، پنج میلیون نفر تخمین زده اند! و به قول بعضى از مورّخین: همین محکمه ها بودند که تا چندین قرن سیل هاى خون را در اروپا جارى کردند». این محاکم براى پاپ هاى نادان مسیحى، بهترین وسیله اى بود که بتوانند دشمنان خود را از بین ببرند و از تراوشات فکرى دانشمندان علوم طبیعى، به شدّت جلوگیرى به عمل آورند. به عنوان مثال: پیشوایان کاتولیک (شعبه اى از مسیحیت) به خاطر اینکه عقاید گالیله (در مورد حرکت زمین و گردش سیّارات) با اصول مذهبى آنها اختلاف داشت، او را به زندان انداختند. گالیله بیچاره در سال 1632 از رفاقتش با کاردینال باربرینى (اوربن هفتم) که پاپ شده بود استفاده کرد و کتابى به نام «ایتالیایى» منتشر نمود که در آن سه نفر مشغول گفت و گو هستند. یکى از آنها بطلیموس مى باشد و دو نفر دیگر که از «کپرنیک» دفاع مى کنند. در این زمان خشم و غضب پاپ به اوج خود رسید و گالیله را به رم احضار کرد و در منزل یکى از اعضاى عالى رتبه دیوان تفتیش عقاید، زندانى اش کرد. البتّه گالیله از مقدارى آزادى برخوردار بود که در قصر رفت و آمد کند و با دوستان کاردینال خود معاشرت نماید. درست در همین زمان، دفتر پدر مقدّس، مشغول تهیه ادّعانامه، علیه او بود. گالیله در 20 ژوئن 1633 مجبور به امضاى توبه نامه زیر شد: «من، گالیله، در هفتادمین سال زندگى در مقابل حضرات شما به زانو درآمده ام، در حالى که کتاب مقدّس را در پیش رو دارم و با دست هاى خود آن را لمس مى کنم، توبه مى کنم و ادّعاى خالى از حقیقت حرکت زمین را انکار مى نمایم و آن را منفورو مطرود مى دانم». این توبه نامه خجالت آور به او تحمیل شد و بعد از آن در منزل پیکسولومینى (piccolomini)ـ اسقف شهرسین ـ زندانى گردید. (پى یر روسو « pierreRousseau» تاریخ علوم، چاپ 42، ترجمه حسن صفّارى). پروتستان ها که از دیگر شعبه هاى مذهب مسیحیت هستند، با دانش و دانشمندان، دشمنى آشتى ناپذیرى داشتند و دست کمى از کاتولیک ها نداشتند و دانش پژوهان را با شدیدترین وضع سرکوب مى کردند. همین پروتستان ها بودند که «جیوردانوبرولو»، «انى نى» و «میشل سرده» را به جرم انتشار نظریّات علمى خود، زنده زنده سوزاندند. (فیلسوف نماها، چاپ سوم). این بود مقدارى از جنایات روحانى نمایان مسیحى قرون وسطى که سبب شد دانشمندان علوم طبیعى مانند مارگزیده از خدا، دین، مذهب و طرفداران مذهب، فرار کنند.
(2). ادوارد اوّل، پادشاه انگلیسى، بیکن «Bacon» فیلسوف معروف را از بحث کردن در علم شیمى منع کرد و نگذاشت درباره این علم در دانشگاه اکسفورد سخنرانى کند. سرانجام او را به پاریس تبعید کرد تا زیر نظر کلیسا قرار گیرد. در آن زمان، آن قدر افکار، منجمد و محدود بود که توجّه بیکن به علم را، کوته فکرى مى دانستند. (ماک کاپ، ژوزف؛ عظمت مسلمین در اسپانیا).
(3). کمونیست ها، دین و اعتقاد به دین را نقطه مقابل علم و فلسفه قرار داده و طرفداران خود را به شدّت از آن برحذر مى داشتند. به عنوان مثال، نشریّه جوانان کمونیست شوروى در 18 اکتبر 1947 مى نویسد: حزب نمى تواند راجع به امور دینى بى طرف بماند و تبلیغات ضدّ دینى را، علیه تمایلات مذهبى اداره و حمایت مى کند، زیرا حزب طرفدار علم است و عقاید دینى مخالف آن. (فیلسوف نماها، چاپ سوم).
(4). در اینجا دو نظریّه دانشمندان قرن اخیر را متذکّر مى شویم: الف) شارلز روبرت داروین (1809 ـ 1892 م) دانشمند معروف انگلیسى و صاحب فرضیّه مشهور «تبدّل انواع» در بعضى از نامه هایى که به دانشمندان آلمان نوشته بود، گفته: «محال است عقل رشید با دیدن این نظام و هماهنگى عجیب، بگوید که دنیا مبدأ ندارد...». (بخنر «Bochner»؛ اصل الانواع، ص 16. ارتباط انسان و جهان، ج1، ص 126 و ج3، ص 201). ب) آلبرت اینشتین (1879 ـ 1954 م) ریاضى دان مشهور قرن اخیر چنین مى گوید: «حسّ دینى جهان، قوى ترین و شریف ترین سرچشمه تحقیقات علمى است. دیانت من عبارت از یک ستایش نارساى ناقابل، نسبت به روح برترى است که خود را ظاهر مى سازد تا ما بتوانیم با مشاعر ضعیف خود آن را درک کنیم. آن ایمان عمیق درونى و وجود یک چنین قدرت شاعر فایق (آگاه برتر) که خود را در جهان غیرقابل درک ظاهر کرده، اعتقادات من را نسبت به خدا تشکیل مى دهد». (جهان و دکتر اینشیتن؛ ارتباط انسان و جهان، ج3).
منبع: آفریدگار جهان، آیت الله العظمى ناصر مکارم شیرازى، مدرسه الامام على بن ابى طالب (علیه السلام)، قم، 1379 ه.ش، ص 31.
مخالفت دانشمندان با دین از آن زمانى شروع شد که کلیسا با قدرت فوق العاده خود و خرافات مضحک و خنده دارى که به دین مسیح(علیه السلام) بسته بود، بر سراسر اروپا حکومت مى کرد و از طرفى چون انتشار حقایق علمى با منافع شخصى دربار پاپ، در تضاد بود، کلیسا به شدّت با گسترش علم و دانش مخالفت کرده و دست و پاى دانشمندان علوم طبیعى را در زنجیر کرده بود و به آنها اجازه فعّالیّت علمى نمى داد(1)؛ زیرا امپراطوران و سیاستمداران زمان خود را زیر نفوذ و تسلّط خود درآورده بود.(2) آرى، کلیسا این گونه با مجهّزترین سلاح هاى روز با مخالفین خود مى جنگید.
جنایات بى رحمانه کلیسا به آخرین درجه خود رسیده بود که نهضت هاى علمى، ظهور کردند و روشنفکرانى که از عقاید خرافى زمان خود، خسته شده بودند، به دنبال آنها به راه افتادند. از طرف دیگر، آزادیخواهان از موقعیّت استفاده کرده و علیه حکومت ظالمانه زمان خود وارد میدان نبرد شدند.
این سه نیرو، با پشتکار عجیبى با دین به مبارزه پرداختند و در این راه، به وسایل و ابزار گوناگونى، متوسّل شدند و براى آنکه به آرزوهاى خود، جامه عمل بپوشانند و قدرت را به دست آورند، از هیچ گونه جسارتى نسبت به خداپرستان عالِم، خوددارى نکردند. کم کم این مبارزه شکل گرفت و پاپ و کلیسا، مجبور به عقب نشینى شدند و در نتیجه، تبلیغات ضدّ دینى ماتریالیست ها سراسر دنیاى غرب را فراگرفت و طولى نکشید که به عنوان یک ارمغان ارزنده علمى، از دروازه هاى اروپا وارد مشرق زمین شد و در تمام تاروپود زندگى آنها نفوذ کرد.
بزرگ ترین اشتباه دانشمندان علوم طبیعى این بود که مخالفت با آیین خرافى پاپ را گسترش داده و به منظور انتقام جویى و کینه توزى و جبران صدماتى که در زمان نفوذ کلیسا به آنها رسیده بود، به طور کلّى منکر خدا شدند! و شاید هم مخالفت بسیارى از آنها تنها براى گسترش و انتشار علوم و جلوگیرى از خرافات پاپ ها و اسقف ها بوده است؛ امّا وقتى این مبارزه به دست گروهى از ماتریالیست هاى متعصّب و جاه طلب افتاد، به مبارزه خود، آب و رنگ علمى داده و همه ادیان آسمانى و معتقدات و مقدّسات را مورد حمله شدید قرار دادند.(3)
بنابراین نباید مبارزه و مخالفت مادّیون با دین و خداشناسى را دلیل بر مشکل بودنِ اثبات مطلب گرفت، زیرا همانطور که گفتیم گروهى از آنها به منظور کسب قدرت و گروه دیگر به خاطر گسترش علوم طبیعى و جلوگیرى از انتشار خرافات کلیسا، دست به مخالفت زده بودند.
این نکته را هم اضافه کنیم که اکنون در میان دانشمندان علوم طبیعى، افراد زیادى وجود دارند که به صورت جدّى از خداپرستى، طرفدارى مى کنند(4) و این خود سند زنده اى است بر اینکه «مبارزه با دینِ کشیش، غیر از مبارزه با دینِ فطرى است».
پی نوشت:
(1). از سال 1233 میلادى تا قرن نوزدهم که محکمه اى به نام محکمه تفتیش عقاید «انگیزیسیون» به وسیله «گریگوار نهم» و با هدف کنترل عقاید ضدّ مذهبى تشکیل شد، فجایع و جنایات بسیارى از طرف پاپ ها و کشیش ها سرزد به گونه اى که قلم از عهده شرح آن برنمى آید. آیة الله العظمى مکارم شیرازى (مدظلّه العالى) در مقدّمه کتاب «وحى یا شعور مرموز» چنین نقل مى فرمایند: «تعداد کسانى را که در دوران تفتیش عقاید، زنده زنده سوزانیده و یا در سیاه چال خفه کردند، پنج میلیون نفر تخمین زده اند! و به قول بعضى از مورّخین: همین محکمه ها بودند که تا چندین قرن سیل هاى خون را در اروپا جارى کردند». این محاکم براى پاپ هاى نادان مسیحى، بهترین وسیله اى بود که بتوانند دشمنان خود را از بین ببرند و از تراوشات فکرى دانشمندان علوم طبیعى، به شدّت جلوگیرى به عمل آورند. به عنوان مثال: پیشوایان کاتولیک (شعبه اى از مسیحیت) به خاطر اینکه عقاید گالیله (در مورد حرکت زمین و گردش سیّارات) با اصول مذهبى آنها اختلاف داشت، او را به زندان انداختند. گالیله بیچاره در سال 1632 از رفاقتش با کاردینال باربرینى (اوربن هفتم) که پاپ شده بود استفاده کرد و کتابى به نام «ایتالیایى» منتشر نمود که در آن سه نفر مشغول گفت و گو هستند. یکى از آنها بطلیموس مى باشد و دو نفر دیگر که از «کپرنیک» دفاع مى کنند. در این زمان خشم و غضب پاپ به اوج خود رسید و گالیله را به رم احضار کرد و در منزل یکى از اعضاى عالى رتبه دیوان تفتیش عقاید، زندانى اش کرد. البتّه گالیله از مقدارى آزادى برخوردار بود که در قصر رفت و آمد کند و با دوستان کاردینال خود معاشرت نماید. درست در همین زمان، دفتر پدر مقدّس، مشغول تهیه ادّعانامه، علیه او بود. گالیله در 20 ژوئن 1633 مجبور به امضاى توبه نامه زیر شد: «من، گالیله، در هفتادمین سال زندگى در مقابل حضرات شما به زانو درآمده ام، در حالى که کتاب مقدّس را در پیش رو دارم و با دست هاى خود آن را لمس مى کنم، توبه مى کنم و ادّعاى خالى از حقیقت حرکت زمین را انکار مى نمایم و آن را منفورو مطرود مى دانم». این توبه نامه خجالت آور به او تحمیل شد و بعد از آن در منزل پیکسولومینى (piccolomini)ـ اسقف شهرسین ـ زندانى گردید. (پى یر روسو « pierreRousseau» تاریخ علوم، چاپ 42، ترجمه حسن صفّارى). پروتستان ها که از دیگر شعبه هاى مذهب مسیحیت هستند، با دانش و دانشمندان، دشمنى آشتى ناپذیرى داشتند و دست کمى از کاتولیک ها نداشتند و دانش پژوهان را با شدیدترین وضع سرکوب مى کردند. همین پروتستان ها بودند که «جیوردانوبرولو»، «انى نى» و «میشل سرده» را به جرم انتشار نظریّات علمى خود، زنده زنده سوزاندند. (فیلسوف نماها، چاپ سوم). این بود مقدارى از جنایات روحانى نمایان مسیحى قرون وسطى که سبب شد دانشمندان علوم طبیعى مانند مارگزیده از خدا، دین، مذهب و طرفداران مذهب، فرار کنند.
(2). ادوارد اوّل، پادشاه انگلیسى، بیکن «Bacon» فیلسوف معروف را از بحث کردن در علم شیمى منع کرد و نگذاشت درباره این علم در دانشگاه اکسفورد سخنرانى کند. سرانجام او را به پاریس تبعید کرد تا زیر نظر کلیسا قرار گیرد. در آن زمان، آن قدر افکار، منجمد و محدود بود که توجّه بیکن به علم را، کوته فکرى مى دانستند. (ماک کاپ، ژوزف؛ عظمت مسلمین در اسپانیا).
(3). کمونیست ها، دین و اعتقاد به دین را نقطه مقابل علم و فلسفه قرار داده و طرفداران خود را به شدّت از آن برحذر مى داشتند. به عنوان مثال، نشریّه جوانان کمونیست شوروى در 18 اکتبر 1947 مى نویسد: حزب نمى تواند راجع به امور دینى بى طرف بماند و تبلیغات ضدّ دینى را، علیه تمایلات مذهبى اداره و حمایت مى کند، زیرا حزب طرفدار علم است و عقاید دینى مخالف آن. (فیلسوف نماها، چاپ سوم).
(4). در اینجا دو نظریّه دانشمندان قرن اخیر را متذکّر مى شویم: الف) شارلز روبرت داروین (1809 ـ 1892 م) دانشمند معروف انگلیسى و صاحب فرضیّه مشهور «تبدّل انواع» در بعضى از نامه هایى که به دانشمندان آلمان نوشته بود، گفته: «محال است عقل رشید با دیدن این نظام و هماهنگى عجیب، بگوید که دنیا مبدأ ندارد...». (بخنر «Bochner»؛ اصل الانواع، ص 16. ارتباط انسان و جهان، ج1، ص 126 و ج3، ص 201). ب) آلبرت اینشتین (1879 ـ 1954 م) ریاضى دان مشهور قرن اخیر چنین مى گوید: «حسّ دینى جهان، قوى ترین و شریف ترین سرچشمه تحقیقات علمى است. دیانت من عبارت از یک ستایش نارساى ناقابل، نسبت به روح برترى است که خود را ظاهر مى سازد تا ما بتوانیم با مشاعر ضعیف خود آن را درک کنیم. آن ایمان عمیق درونى و وجود یک چنین قدرت شاعر فایق (آگاه برتر) که خود را در جهان غیرقابل درک ظاهر کرده، اعتقادات من را نسبت به خدا تشکیل مى دهد». (جهان و دکتر اینشیتن؛ ارتباط انسان و جهان، ج3).
منبع: آفریدگار جهان، آیت الله العظمى ناصر مکارم شیرازى، مدرسه الامام على بن ابى طالب (علیه السلام)، قم، 1379 ه.ش، ص 31.
پرسش و پاسخ مرتبط
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}